طاهای باباطاهای بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ورووجک مامانی

مدل موی خامه

سلام یعنی دارم آتیش میگیرم 2 ساعته موبایل بیاری وصل کنی حجم عکس کم کنی سیو کنی قرمزی چشم بگیری 2 صفحه بنویسی موقع آپلود فایرفاکست قاط بزنه چه حالی آدم میشه؟ خلاصشو میگم طاها رو بردم آرایشگاه راحت شدم به 2 دلیل 1.دیگه تو این سرما نمیخاد هر روز ببرمش حموم 2.دیگه به همه نمیخاد بگم که بابا این پسره البته هنوزم که کلاه میزاره همه میگن سلام خانوم خانوما خوب آرایشگاهم پروژه سختی بود که با کمک دایش تموم شد اولش مامانم موهاشو تو صندلی غذاش در حالی که من کلی شمع و بادکنک دستم بودو دلقک شده بودم کوتاه کرد دستش درد نکنه اما این فلسفه خامه از این جا میاد که این داییش وقتی اومد دید گفت باید بریم ...
26 دی 1392

یه روز خوب

4 شنبه بود نزدیکای غروب آفتاب تازه پدر خونه از سر کار اومده بود با دست پر و لب خندون اما من نمیدونم چرا کلی خسته بودمو بی انرژی رژلب و یه خط چشم زده بودم برا پنهان کردن خستگیم یه لیوان چایی براش ریختم تا خستگی در کنه تا نشستم کنارش فهمید خسته ام گفت پا شو پاشو تا ببرمت بیرون یه کم هوا بخوریم منم با خوشحالی حاضر شدم طاها هم طبق معمول با دست پدر حاضر شد و زدیم بیرون محسن طاهارو گذاشت خونه مامانش گفت هم اون حال و هواش عوض میشه هم شما طاها که رفت منم شیشه ماشینو تا ته کشیدم پایین و هوای سرد زمستونی و با تمام وجودم حس کردم دستامو کردم تو جیبم و کلی صدای ضبط و زیاد کردم خیلی خوش گذشت دو تایی کلی گشتیم همییییییییین راستی موهای طاهارو کو...
23 دی 1392

پسری به روایت تصویر

بهش میگی طاها مثلا بابا کووووووووو میگه نییییییییییییییییست در حال سجده کردن طاها و عینک باباش دختر عموی طاها فلسفه این حرکت اینه که طاها دو کلمه هاپ و اپیشده رو قاطی کرده شده ههههههههاپش  و تورو میترسونه تولد خاله نگین دستکش دستش کردیم داره با تعجب نگاه میکنه خابیدن آقا طاها ناز پسر من امان از خاله شیطون داشتن اینجا موهاشو با مو صاف کن صاف کردیم 2 دقیقه بعد همش پرید بالا و فر شد دوستون دارم   ...
12 دی 1392

روزانه

اول سلام به همه دوستای گلم مامان اول بزار یه عذر خاهی کنم از دوستای گلم مخصوصا مینا جون و گل پسر نازشون آرمان خان که تو این مدت خیلی به وبلاگمون سر زدن شرمندتونیم که نتونستیم سریع آپ کنیم امیدوارم زمستون خوبیرو پیش رو داشته باشین دوم سلام به گل پسر خودم یکی یه دونه ی خونم از احوالات گل پسری بگم اول هوووووووووووووووووووووورا بکشید چون پسرم راه میره دیگه البته یه چند هفته ای میشه اما هنوزم چهاردستو پارو ترجیح میده وقتی راه میره مثل پیرمردا میشه من که میمیرم از خنده پاهاشو باز باز میزاره و احساس میکنه هر آن که بخوره زمین وقتی هم که نمیخوره خودش خودشو میندازه زمین دوم این که دایره لغاتش خیلی...
12 دی 1392
1